اللهم عجل الولیک الفرج
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های ایران

با سلام خدمت دوستان گلم میخواستم بگم که برای سرپا نگه داشتن وبلاگ نیاز به چند تا نویسنده ی خلاق دارم  لطفا هرکی دوست داره با من همکاری کنه تو قسمت نظرات همین پست با ذکر نام بگه...

تشکر فعلأ بای




تاریخ: شنبه 8 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط مصطفی

گفت مردي به همسرش روزي
من بميرم چگونه خواهي زيست؟
گفت: از چند و چون آن بگذر
تو بميري براي من کافيست!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
مهمان: آقا تشريف دارند؟
مستخدم: نخير، رفته‌اند مسافرت.
مهمان: براي تفريح؟
مستخدم: نخير، با خانم رفته‌اند!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
مرد: وقتى من مُردم، هيچ مرد ديگه اي مثل من پيدا نخواهى کرد.
زن: حالا چرا فکر مى کنى که بعد از تو بازم دنبال کسى «مثل تو» خواهم گشت!؟
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
يارو با زنش ميرند پيش دندانپزشک و شروع ميکنه به رجز خواني که:
آقاي دکتر بيخود وقتت رو با داروي بيحسي و مسکن تلف نکن، يکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن.
دکتر ميگه: ايول الله به شجاعت شما، کاش همه مريضا اينطوري بودن! خوب حالا کدام دندانه که درد ميکنه؟
طرف به زنش ميگه: عزيزم دندان خرابت را به آقاي دکتر نشان بده!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
بچه: بابا من کي آنقدر بزرگ ميشم که هر کاري دلم خواست بکنم؟
بابا: پسرم، تا حالا کسي اينقدر بزرگ نشده!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
يارو داشته دعا ميکرده ميگه: خدا را شکر از صبح تا حالا نه عصباني شدم، نه حرص داشتم، نه حرف بد زدم، نه مال مردم خوردم، ... ولي خدايا از يکي دو دقيقه آينده که از تخت ميآيم بيرون تو کمکم کن!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
مامانه ساعت 7 صبح ميآد بالاي سرپسرش ميگه: رضاجون بلند شو بايد بري مدرسه ديرميشه.
رضا از زير پتو ميگه: نه من نمي خوام برم مدرسه اونجا هيچکس منو دوست نداره، بچه ها باهام بدن، معلما ازم متنفرن، حتي فراش مدرسه هم سايه ام با تير ميزنه.
مامانه ميگه: آخه رضا جون نميشه که نري مدرسه آخه ناسلامتي تو مدير مدرسه اي!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
يکي از ملانصرالدين مي پرسه چه جوري جنگ شروع مي شه؟
ملا بدون معطلي يکي مي زنه توي گوش طرف و ميگه اينجوري




تاریخ: شنبه 8 بهمن 1390برچسب:ارسال از مهدی,
ارسال توسط مصطفی

پسر بچه اي يک برگ کاغذ به مادرش داد .
مادر که در حال آشپزي بود ،دستهايش را با حوله تميز کرد و نوشته را با صداي بلند خواند.
او نوشته بود :

صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره رياضي خوبي که گرفتم 3.000 تومان
بيرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهي شما به من :12.000 تومان !

مادر نگاهي به چشمان منتظر پسرش کرد،چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب اين را نوشت:

بابت 9 ماه بارداري که در وجودم رشد کردي هيچ
بابت تمام شبهائي که به پايت نشستم و برايت دعا کردم هيچ
بابت تمام زحماتي که در اين چند سال کشيدم تا تو بزرگ شوي هيچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازي هايت هيچ
و اگر شما اينها را جمع بزني خواهي ديد که : هزينه عشق واقعي من به تو هيچ است

وقتي پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالي که به چشمان مادرش نگاه مي کرد. گفت:
مامان ... دوستت دارم

آنگاه قلم را برداشت و زير صورتحساب نوشت:
قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!

قابل توجه اونهائي که فکر ميکنند مرور زمان انها را بزرگ کرده و حالا که هيکل درشت کردند خدا را هم بنده نيستند.
بعضي وقتها نيازه به اين موارد فکر کنيم ...
کساني که از خانواده دور هستند شايد بهتر درک کنند.

نتيجه گيري منطقي: جايي که احساسات پا ميذاره منطق کور ميشه!!!
مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه ميذاره : جمع بدهي ميشه 11.000 تومان نه12.000 تومان !!!




تاریخ: جمعه 7 بهمن 1390برچسب:ارسال از سوری,
ارسال توسط مصطفی

هيچگاه نه كسي رو ببخش
نه فراموش كن
سر فرصت بزن دهنشو سرويس كن
( دكتر شريعتي با اعصاب خراب)

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  - 

ملت ما ملتيست كه وقتي توي خيابون زل زل نگات ميكنت
نميتوني تشخيص بدي
خوشگلي يا احيانا زيپت بازه!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

وقتي توي مجله از مضرات سيگار خوندم...
اونقدر وحشت كردم كه قسم خوردم ديگه
مجله نخونم!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  - 

نون خشك هم نشديم كه يكى ازروى زمين برمون داره و بوسمون كنه!
اثرات كمبودمحبت شديد

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  - 

یارو روبردن دادگاه قاضي بهش گفت خاك توسرت اين چهارمين بارته كه
ميارنت اينجا
يارو ميگه خاك توسرخودت كه هميشه اينجايي !!!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  - 

موقع مرگ به بچه‌هام می‌گم ده میلیارد تومن گذاشته‌م زیرِ…
بعدش می‌میرم
آی حال میده!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  - 

رفتم تو سرچ گوگل تایپ کردم
“زن چه میخواهد؟”
گوگل بعد از ۲۰ دقیقه پاسخ داد
“ما همچنان در حال جستجو ایم !”

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  - 

زندگي هر دختري يك سوال هست كه تا آخر عمر او را همراهي مي‌كند . . .
حالا چي بپوشم؟

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

يارو میره رستوران میگه: غذا چی دارین؟
گارسون میگه : کاستیدگیلینکوفینوستا با لیمو!
يارو میگه: کاستیدگیلینکوفینوستا با چی!؟

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

و خداوند زمین و آسمان را آفرید…
و ساخت بقیه ی چیزا رو به چین واگذار کرد…!!!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

سلامتی پوشک، که هیچ‌وقت تو بچگی پشتمونو خالی نکرد!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

هیچکس حق نداره از طرفش بپرسه “تو برا من چی‌ کار کردی؟”
تو ٧ میلیارد انسان تورو پیدا کرده، دیگه چیکار کنه !؟

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

یه عده هستن که اگه شده باید براشون آژانس هم بگیری که سریعتر از زندگیت گم شن بیرون… !!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

به سلامتی مگس که یادمون داد زیاد که دور کسی بگردی آخرش میزنه تو سرت !

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

تجربه نشون داده وقتی با دوستت دعوات میشه
تازه میفهمی چقدر از اسرار زندگیت با خبر بوده !

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

گوگل: من صاحب همه چیم
ویکی پدیا: من همه چیو می‌دونم
فیسبوک: من همرو میشناسم
اینترنت: من نباشم شما ها هیچین
برق: زر اضافی نزنید !




ارسال توسط مصطفی
عیسی و مرد جوان

شخصي مادر پيرش را در زنبيلي مي گذاشت و هرجا مي رفت، همراه خودش ميبرد.
روزي حضرت عيسي او را ديد، به وي فرمود: آن زن کيست گفت مادرم است.
فرمود: او را شوهر بده. گفت: پير است و قادر به حرکت نيست. پيرزن دستش را
از زنبيل بيرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر مي فهمی يا پيغمبر خدا؟

(ارسال از دوست خوبمون احمد)
 

ماجرای ازدواج ملانصرالدین

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم
که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ،
چون زیبا نبود
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی
دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم
دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم

NOBODY IS PERFECT
هیچ کس کامل نیست

(ارسال از دوست خوبمون مـُـهی)




تاریخ: سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:NOBODY IS PERFECT هیچ کس کامل نیست,
ارسال توسط مصطفی

ﻭﻗﺘﻲ 5 ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ آﻻﺭﻡ ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻲ ﺷﻢ ﻭ آﻻﺭﻡ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﺑﻤﺐ ﺧﻨﺜﻲ ﻛﺮﺩﻡ

عضنفر به همسرش :
عزیزم اگه موبایلت زنگ نمیزنه بدون منم... چون شارژ ندارم!

اینترنتم شده مثله آب حموم باید یا دم صبح بری یا آخر شب که فشار زیاده .........

فرق افتادن از طبقه اول با طبقه دهم:
طبقه دهم: آ آ آ آ آ آ آ آ آ . . . . . . . . بوووووفففففف . . .
طبقه اول: بوووووفففففف . . . . آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ

غضنفر 4 تا زن داشته، می ره آفریقا، برگشتنى با خودش یه زن سیاه پوست میاره.
ازش می پرسند این دیگه کیه؟ می گه اگه خدا قبول کنه واسه ایام محرم آوردم!

یه روزایی هست که یهو قصد می کنی اتاقتو مرتب کنی... همه ی وسایلتو که می ریزی بیرون تازه می فهمی چه غلطی کردی!

زن: عزیزم، دنبال چی می گردی ۴ ساعته زل زدی به اون قباله ازدواجمون؟! شوهر: دنبال تاریخ انقضاشم!

من هر وقت حس درس خوندن بهم دست می ده، 5 دقیقه دراز می کشم برطرف می شه!

غضنفر به دوست دخترش ميگه : ميخواى جایى رو كه ختنه كردم بهت نشون بدم !
دختره ميگه : آره از خدامه !
غضنفر ميگه : همون بيمارستان روبرویى !

همه اینا به کنار
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مُسکن از کجـــا می‌فهمه مــا کجامون درد میکنه ؟
واقعا برام سواله

سربازی واسه پسرا مثه حاملگی واسه زناست.
هر دو ظاهرتو خراب می کنه و هر کی میبیندمون میپرسه چند ماهته؟

سه چیز غیر ممکن در دنیا:
- شما نمی توانید تعداد موهای خود را بشمارید....
- شما نمی توانید چشمان خود را با صابون بشویید....
- شما نمی توانید در حالیکه زبانتان بیرون است نفس بکشید..!!!

... لطفا اون زبون مبارک رو بدید تو، الان دور از جوون با اینکارتون شبیه یک سبک عقل شدید!!
 




ارسال توسط مصطفی